معماری دیکانستراکشن3

این معماران در کارهای جدید خود پیچیدگی را با وحدت یا تقابل نشان نمی دهند بلکه به صورت نرم و انعطاف پذیر ، پیچیدگی ها و گوناگونی های مختلف را در هم می آمیزند . این کار باعث از بین بردن تفاوت ها نمی شود . باعث ایجاد یک پدیده همگون یکپارچه نیز نمی گردد ، بلکه این عوامل و نیروها به صورت نرم و انعطاف پذیر در هم می آمیزد . هویت و خصوصیت هر یک از این عوامل در نهایت حفظ می شود مانند لایه های درونی زمین که تحت فشارهای خارجی تغییر شکل می دهند ، در عین این که خصوصیات خود را حفظ می کنند .
نظریه دیکانستراکشن جهان را به عنوان زمینه هایی از تفاوت ها می دید و این تضاد ها را در معماری شکل می داد . این منطق تضاد گونه در حال نرم شدن است تا خصوصیات بافت شهری و فرهنگی را به گونه ای بهتر مورد استفاده قرار دهد .
دیکانستراکشنیست ها عدم هماهنگی های درون پروژه را در ساختمان و سایت نمایش می دادند و این نقطه آغاز پروژه آنها بود . ولی آنها هم اکنون این تفاوت ها را در تقابل نشان نمی دهند  ، بلکه آنها را به صورت انعطاف پذیری در هم می آمیزند و یک منطق سیال و مرتبط را دنبال می کنند . اگر در گذشته پیچیدگی ها و تضاد از دل تقابل های درونی پروژه بیرون می آمد ، در حال حاضر خصوصیات مکانی ، مصالح و برنامه به صورت انعطاف پذیری روی همدیگر تا می شوند ، در حالی که هویت هر یک حفظ می شوند . معماری فولدینگ در مقیاس شهری در جایی بین زمینه گرایی و بیان گرایی قرار دارد . فرم های انعطاف پذیر نه به صورت کامل هندسی هستند و نه به شکل دلبخواهی . در مقیاس شهر ، این لایه های تا شده و انعطاف پذیر نه نسبت به بافت مجاور خود بی تفاوت اند و نه مطابق با آنند ، بلکه از شرایط محیطی بهره می جویند و آنها را در منطق پیچ خورده و منحنی خود جای می دهند .
گرگ لین در تعریف معماری فولدینگ می گوید : " فولدینگ یعنی تلفیق نمودن عوامل نامربوط در یک مخلوط به هم پیوسته . " در این رابطه می توان لایه های رسوبی در کوه ها را مثال زد که در اثر فشارهای درونی زمین روی یکدیگر خم شده و پیچ و تاب خورده اند . در عین این که هر لایه خصوصیات درونی خود را حفظ کرده است ، ولی با لایه مجاور خود درگیر شده و لایه ها به صورت انعطاف پذیری در کنار یکدیگر انحناء پیدا کرده اند .

ادامه نوشته

معماری دیکانستراکشن

دیکانستراکشن در فارسی به ساختار زدایی ، شالوده شکنی ، واسازی ، بنیان فکنی ، ساختار شکنی و بن فکنی ترجمه شده است . شاید این کثرت اسامی به دلیل آن باشد که دیثکانستراکشن یک نگرش چند وجهی و چند معنایی به دال و مدلول و هر نوع متنی دارد .
از آنجایی که مبانی دیکانستراکشن مستقیما از فلسفه دیکانستراکشن استخراج شده و به لحاظ آشنایی نسبتا اندک معماران با فلسفه این مکتب ، برای استنباط معماری دیکانستراکشن ، ابتدا لازم است فلسفه دیکانستراکشن و مهم تر از آن ، زمینه های نظری این نحله فکری تبیین شود.
در نیمه اول قرن بیستم مهم ترین مکتبی که ادامه دهنده فلسفه مدرن محسوب می شد ، فلسفه اصالت وجود بود . ژان پل سارتر ( 1980 - 1905 ) فیلسوف فرانسوی  ، پایه گذار این مکتب است . او خرد گرایی مدرن ، که توسط دکارت ، کانت و سایر بزرگان مدرن مطرح و تبیین شده بود ، را اساس فلسفه خود قرار داد . سارتر معتقد  به خرد گرایی استعلایی ( Transendental Mind  ) است . از نظر وی ، " فرد ماهیت خویش را شکل می دهد و نباید از این عامل در مسیر شخصیت فرد غافل ماند ... سارتر آزادی بی قید و شرط را از امکانات ذهن آدمی دانست . به نظر او آدمی آزاد است هر چه می خواهد اختیار کند و به همین جهت است که باید او را مسئول انتخاب های خود دانست . "
از نیمه دوم قرن اخیر ، فلسفه مدرن و مکتب اصالت وجود و خرد باوری از طرف مکتب جدیدی به نام مکتب ساختارگرایی مورد پرسش قرار گرفت . این مکتب در ابتدا توسط فردیناند دو سوسور ، زبان شناس سوییسی و لوی استراوس ، مردم شناس فرانسوی ، مطرح شد .

ادامه نوشته

معماری پست مدرن 1

قسمت اول

از دهه ی شصت میلادی، موضوع پست مدرن در معماری به صورت یک سبک مهم مطرح شد و انتقادات زیر بنایی به اندیشه ی منطق گرا و تکنومدار معماری مدرن وارد گردید. آغازگر این جنبش کسی نبود مگر یکی از شاگردان لوی کان به نام رابرت ونچوری.

 

ونچوری 

رابرت ونچوری

وی در سال 1966 کتابی به نام پیچیدگی و تضاد در معماری به رشته تحریر در آورد. به گفته معلم سابقش، وینسنت اسکالی ، «این کتاب مهمترین کتاب از سال 1923 به سوی یه معماری نوین – کوربوزیه است»

در این کتاب ونچوری اصول فلسفی و جهان بینی معماری مدرن را زیر سوال برد. وی بینش تکنومدار را رد کرد و به جای آن خواهان توجه به خصوصیات انسانی و یک معماری انسان مدار گردید. در این کتاب نقد ونچوری عمدتاً متوجه میس ونده رو است، زیرا که وی تا پایان عمر نماد معماری مدرن بود و از عقاید خود در دهه های 20 و 30 میلادی هیچ گاه عدول نکرد.

در جواب شعار میس کمتر بیشتر است و نچوری در کتاب خود بیان می کند که کمتر کسل کننده است (lessis a bore)  از نظر ونچوری، معماری تنها تکنیک و تکنولوژی نیست. بلکه مسائل بسیار پیچیده و متضاد در ساختمان وجود دارد که نمی توان آنها را نادیده گرفت و حذف کرد.

ادامه نوشته

معماری بعد از مدرن 3

قسمت سوم

رسانه ها

به عقيده ی متفکران پست مدرن، يکی از مشخصات بارز جوامع پيشرفته، سيطره  رسانه ها مانند مطبوعات، راديو، تلويزيون و اينترنت بر وجوه مختلف زندگی است. امروزه در جوامع غربی وقايع و هنجارها از طريق رسانه ها به اطلاع مردم می رسد و زندگی آنها را شکل می دهد. ژان بودريار، فيلسوف پست مدرن و معاصر فرانسوی معتقد است که »رسانه ها در جهت دادن ذهن توده ها نقش اساسی دارند.»

«قدرت رسانه های گروهی و فرهنگ عامه بر تمام ديگر اشکال روابط اجتماعی حاکم بوده و آنها را شکل می دهد. عقيده اين است که نشانه های فرهنگی عامه و تصاوير و ايماژهای رسانه ای به گونه ای فزاينده بر دريافت  ما از واقعيت و نحوه توصيف و تعريف ما از خودمان و از دنيای پيرامونمان سيطره می يابند... جامعه از نظر رسانه ها اشباع شده ... اکنون واقعيت را تنها می توان از روی باز تاب ها و انعکاس سطحی اين آينه (رسانه ها) توصيف کرد. جامعه به گونه ای فزاينده در دل رسانه های گروهی محو و مستحيل شده است... تنها رسانه ها می توانند احساس و برداشت ما از واقعيت را شکل دهند.. اين آينه اکنون تنها  واقعيتی است که در اختيار داريم.

ادامه نوشته

معماری بعد از مدرن 2

قسمت دوم

نظريات پست مدرنيسم و نقد آن از مدرنيسم در موارد ذيل قابل بررسی است:

1 - عقلانيت 2 - ايدئولوژی 3 - کثرت گرايی 4 - تاريخ 5 - رسانه ها 6 - زبان 7 - تکنولوژی

عقلانيت:

رنه دکارت از پايه گذاران فلسفه مدرن با اين گفته خود که من فکر می کنم پس هستم تاکيد بيش از پيش ذهنيت مدرن بر عقل و عقل گرايی را ابراز کرد.

در عصر روشنگری نيز بر عقل، خرد و استدلال منطقی تاکيد مجدد شد. ولی يکی از وجوه شاخص و عمده ی نقد پست مدرنيسم از مدرنيسم، عقلانيت و خرد عدد انديش مدرن است. استينار کوال از چهره های برجسته در زمينه پست مدرن و روان شناسی می نويسد:

»عصر مدرن با مفهوم ساده و محدودی از عقلانيت سر و کار داشت که در آن عقلانيت فنی ابزار – اهداف وجه غالب را دارا است.

در عصر مدرن بر طرح برنامه ريزی، محاسبات، پيش بينی ، کنترل و نظارت دقيق تاکيد می گردد. مسئوليت زيادی بر دوش عقل و علم بار شده بود. تمامی مشکلات انسانها می بايست در دراز مدت به کمک ابزار علم و تکنولوژی مرتفع می شد.

هف عصر روشنگری اين بود که شرايطی فراهم آورد تا تمامی افراد مختلف و پراکنده جهان، پديده ها و امور را به شيوه ای واحد بينند و درک کنند، يعنی شيوه عقلانی.

ادامه نوشته

معماری بعد از مدرن 1

قسمت اول

تحولات رخ داده در حوزه معماری طی سه دهه ی پايانی قرن گذشته در غرب باعث متزلزل ساختن ارکان تنها سبک فراگيری و جهانی، در بخش عمده ای از قرن بيستم يعنی معماری مدرن گرديد. اين تحولات ريشه در تغييرات بنيادين فکری و اجتماعی و دگرگونی نگرش نسبت به خود و جهان پيرامون در غرب داشته است. تغييرات ذکر شده با انتقادات نيچه از مدرنيته از اواخر قرن نوزده در آلمان آغاز و توسط انديشمندانی همچون فرويد؛ هايدگر، دريدا، دلوز، ليوتارد و ديگران مورد بسط و شرح قرار گرفت.

اگر فلسفه روح  زمان و معماری کالبد زمان است. با عوض شدن روح زمان، کالبد زمان هم عوض می شود. لذا اين بخش نيز همانند بخش قبل، ابتدا با موضوع فلسفه آغاز شده و سپس نمود کالبدی آن در معماری مورد بحث قرار گرفته است.

پست مدرنیته:

پست مدرن در فارسی به فرامدرن و پسامدرن ترجمه شده است که منظور شرايط بعد از مدرن و يا مرحله ی تاريخی بعد از مدرن است. اين لغت به پسانوگرايی و مابعد تجدد هم ترجمه شده است.

«اهب حسن، در مقاله ای با عنوان »فرهنگ پسامدرن» معتقد است که کلمه پسامدرن نخستين بار توسط فدريکو دو انتيس در دهه ی 1930 به مثابه ی عکس العملی در برابر مدرنيسم ادبی به کار رفته است.

آرنولدتوينبی (1975 - 1889) فيلسوف و مورخ انگليسی در نهمين جلد از کتاب پژوهش تاريخ در سال 1954 از زوال تمدن غرب به ورطه نابخردانگی و نسبيت گرايی ياد کرد، که به عقيده وی منشاء آن در تحولات دهه 1870 بوده است. لذا از اصطلاح پست مدرن به مثابه ی امری مجازی و تحقير آميز منفی اش سود جست.»

ادامه نوشته

سبک معماری شیکاگو

 

 در دهه ي هشتم قرن نوزدهم امر ساختمان در شيكاگو ناگهان رونق و رواج تازه گرفت و آسمان خراش هايي به ارتفاع دوازه، چهارده، شانزده و بيست و سه طبقه ساخته شدند كه بر خلاف آسمان خراش هاي ديگر آمريكا در شهر پراكنده نبودند. بلكه در مسافتي كوتاه از يكديگر قرار داشتند. هر يك از اين آسمان خراش ها شكل و نام خود را داشت و به صفاتي خاص ممتاز بود. اما عدم شباهت آنها جمع آشفته اي به وجود نمي آورد.

ساختمان ها در آمريكا معمولاٌ عمري كوتاه دارند  بسياري از بهترين نمونه هاي آن ها تاكنون كوبيده شده اند و برخي ديگر به نظر مي رسد سرنوشتي جز نيستي ندارند.

مكتب معماري شيكاگو بيش از هميشه بين سالهاي 1883 و 1983 رشد يافت و قدرت گرفت. نقل مطالبي از دو نوشته ما را از وضعيت معماري شيكاگو از آغاز و انتهاي اين زمان مطلع مي دارد.

بعد از سال 1830 در هيچ زمان ديگري شهر شيكاگو به اندازه سال 1882 به خود چنين افزايش جمعيت و رواج تجارت و رونق كارهاي ساختماني را نديده است. بناها غول آسا وپر خرجند ... براي اجاره دفاتر تجارتي آن قدر متقاضي فراوان است كه هنوز اجازه ساختن يك بنا از شهرداري به دست نيامده براي آن مستاجزين بسيار پيدا شده اند. قبل از آن كه بنا به اتمام رسد تمام آن به اجاره رفته است. عمارات يكي بعد از ديگري ساخته مي شوند و سر به ابري دارند كه بر شهر سايه افكنده.

نوشته ديگر مربوط به سال 1893 اندكي قبل از بحران بزرگ شهر شيكاگو است. مكرر در شيكاگو اتفاق افتاده است كه روزنامه هاي صبح، آگهي اجاره ي بزرگترين بنا را در دفاتر كار منتشر كرده اند و روزنامه هاي عصر همان روز آگهي هاي ديگر براي احجاره بناهاي بهتر و بزرگتري انتشار داده اند.

 

ادامه نوشته

فوتوریسم ومعماری

 

تحقيقي در حركت «فوتوريسم»

«تصور زمان» در دهه نخستين قرن حاضر در علم فيزيك تغييري عميق صورت گرفت كه شايد مهمترين تغيير در اين علم از زمان ارسطو و فيثاغورث تا آن زمان باشد. اين تغيير، بيش از همه چيز، «تصور زمان» را ديگرگون كرد. پيش از اين دو تعبير درباره ي «زمان» وجود داشت. نخست تعبيري عيني كه زمان مستقل از اشياء و پديده هاي ديگر بي آنكه توجه شخص بدان تأثير كند پيش مي رود. دوم تعبيري ذهني كه زمان فقط به شخص بستگي دارد و به حواس او مربوط است. با آغاز نخستين دهه قرن نوزدهم تعبيري ديگر به وجود آمد كه نتايج بسيار پر اهميت بر آن مرتبت بود. نتايجي كه امروز نمي تواند ناچيز و يا ناديده گرفته شود.

 به سال 1908 رياضيدان بزرگ «هرمان مينكوسكي» در جامعه ي محققين علوم طبيعي در آلمان براي نخستين بار با اطمينان و به دقت اعلام كرد كه تصور زمان از اين پس تغيير مي يابد. وي گفت: «فضا به تنهايي و زمان به تنهايي محكوم به نسيتي است و تنها وحدتي از اين دو حيات آنها را ميسر مي دارد.»

 

فوتوریسم

ادامه نوشته

فضا در عصر جدید

تفكر، در اين دوران براي عملكرد در خارج از  وسيع علومي همچون زيست شناسي، فيزيك، رياضيات و اقتصاد بر اساس قواعد اين پيچيدگي شده است.

در اينجا سوال اصلي اين است آيا معماري حيطه ي منطق گرا حوزه ي خطي و بينش جزمي  داراي امكانات وسيعي است اين پديده در زمينه دانش منجر به ورود به جهان پيچيدگي ها گرديده و عملاً موجب گسترشو فضاي شهري نيز از همين قواعد پيروي مي كند و در مرحله ويژه اي از توسعه ي خود مشمول قوانين پيچيدگي مي گردند؟ در اينجا چنين نيست كه معماري و فضا به عنوان بازتاب انديشه و تفكري خاص بر شمرده شود بلكه به مثابه خود انديشه تلقي شده است. بنابر همين تعريف بر خلاف چارلز جنكس كه فضاي آينده معماري را تمثيلي از علوم پيچيده مي داند، در اين بحث معماري به عنوان نفس پيچيدگي پذيرفته شده است. بدين منظور، قدري بازگشت به عقب ضرورت مي يابد.

شالوده شكني در تفكر

از نيمه دوم دهه ي 1960، تفكري فلسفي، متاثر از الگوهاي بياني- ساختاري، بهويژه متاثر از شيوه فكري فرديناد دو سوسوز، عملاً بخش مهمي از شيوه تفكر و بينش فلسفي را به جهتي خاص سوق داد. در اين جهت، بينش هاي هنري نيز با خلاقيتي امروزين از ساختارهاي مسلط خطي و همگون و متعارف زمان خارج شدند و عامل ايجاد معاني تازه در فضايي جديد گرديدند: فضايي ناهمگون، بكر و فعال، به عبارت ديگر اين عمليات، با ويژگيهاي استراتژيك خود و با ساختار زدايي از شيوه هاي منطق استدلالي و يا استدلالات منطقي باني استخراج معاني تازه و بديع در تفكر فضايي گرديدند، خارج از استدلالي كه بر اساس دوگانگي و يا تقابل هاي دوگانه موجود در فرهنگ مسلط، قرن ها از سر عادت و به صورت طبيعي و بديهي پنهان كننده معاني كيفي بوده اند.

 

ادامه نوشته