قسمت سوم

محمد هادی عرفان

ج) تعيين مبانی معنوی در عناصر مسجد 

فضا: معمار مسلمان، قافیه عروج را در تمامی ساختمان هایش مد نظر دارد. «او تلاش می کند از عالم خاک «عروج» نماید و به فضای برتر و پر معنا تر راه یابد و از تغییرات و دگرگونی های این جهانی آزاد گردد.

«این تصویر بهشت و جهان ماوراء در همه ی فضاها در معماری اسلامی چه در معابر چه در مساجد چه در خانه ها و همه جای دیگر دنبال می شود، تلاش او همواره این است که همه جا را به رنگ آن اندیشه ی اصلی مرکزی خویش در آورد و به یک فضای فقیر خاکی و ماورائی شبیه سازد. آن فضایی که او با آن انس ازلی داشته است، فضایی که مادی و خاطره ای از آن جهان است که انسان از آن هبوط کرده و همیشه تمامی اندیشه و تفکراتش در پی بازگشت به آن و رهایی از قفس این جهانی بوده است. فضایی کامل و متعالی و بی زمان.»

شکل: معمار ایرانی، در شکل کاری کرده است که اکنون پس از نگاه به آثارش شاهد تاویل و تفسیر های گوناگون از مستشرقان و دانشمندان مسلمان هستیم. گروهی شکل های انتزاعی را تنها از روی ناچاری و به عنوان حل مسئله از طریق حذف مسئله می انگارند. آنان معتقدند که معمار مسلمان با وجود علاقه به ایجاد تصاویر واقعگرایانه روی دیوارهای مقابل منظر به علت منع دینی برای تزیین به انتزاع روی آورده گروهی دیگر بدون قایل بودن هیچ استقلال هنری برای معمار مسلمان هنر اسلامی را تنها کلکسیونی از هنر رم، یونان، ایران و دیگر سرزمین ها می دانند.

گروهی نیز با غور در ژرفای این اشکال سطحی و با توجه به بستر فرهنگی سازنده ی معمار به اصولی عرفانی در ورای شکل ها دست یازیده اند.

«همه هستی از یک حقیقت مشخص اما ناپیدا به وجود آمده است و به همان نیز بر می گردد.» «انا لله و انا الیه راجعون» «در گنبد خانه یک دیدگاه رمزی قوی و پر اهمیت حضور دارد که بر پیوند بین زمین و آسمان و آنچه خاکی و زمینی است و آنچه ماورائی و آسمانی است تاکید دارد. رمز پر قدرت پیوند مربع به عنوان سمبل دین و دایره به عنوان رمز آسمان و سبب ساز این تعالی و تشریف است.»

«اشکال همیشه در خلوص و کمال غائی خود بوده است. و این کمال و خلوص و «بسامانی » اشکال است که به معماری ماهیتی غیر خاکی می بخشد و آن را به تصاویر دنیای مثالی نزدیک می سازد. اما معمار در عین تعالی در معماری از توجه به خصوصیات روانی انسانی نیز غافل نمی ماند.

تقارن: تقارن در معماری ما، با الهام از طبیعت ریشه دوانیده است نیازی به توضیح نیست زیرا به راحتی می توان مثال های زیادی از این قرینه سازی را در تجلیات معماری یاد آوری کرد. باغ ایرانی و قرینه سازی طوطی (نسبت به وسط عرض) مدارس، مساجد و میادین همه صیغه ای از قرینه دارند.

خود قرینه هم بر دو نوع است عمودی و افقی، در تقارن عمودی تصویر بنا با استفاده از آبنما به صورت قرینه ی عمودی ایجاد می شد، و در تقارن افقی هم دیوارهای روبرو همانند است و حتی رجوع به عدد فرد در سه دری ها، پنجدری ها و هفت دریها به خاطر داشتن محور تقارن است.

جهت مندی بنای مسجد: اگر دقت کنیم کل بنای مسجد جهتمند و رو به سوی قبله است. چرخش مساجد نسبت به راسته های مجاور بر خاسته از همین احترام به قبله است.

بی جهتی: بر خلاف نمای عمومی مساجد و حجم عمومی آنها که رو به قبله دارد و صمیمانه به خدا سلام می دهد. اندرونی مساجد کاملاً بی جهت است و از دو طریق سادگی مطلق یا کثرت مطلق و ایجاد یک وحدت کلی سعی دارد عدم هر گونه تبعیض بصری را در مسجد رعایت کند.

رنگ: «معمار مسلمان هر چند معنای بصری رنگ را پیش چشم دارد اما مفاهیم دیگری را در پس رنگ و رنگ گذاری می جوید.» «معمار مسلمان وحدت کامل فضا را با رنگ های متضادی که کنار هم قرار می دهد، پدید می آورد و این نوع کار کردن با رنگ را از جهان بینی خود می گیرد. در جهان بینی او عالم در عین اینکه دارای اضداد است، «روز» و «شب» و «سیاه» و «سفید» و «مهر» و «کین» در آن کنار هم وجود دارند.»

خط: وقتی دور یک گنبد و بر بالای یک سر در و به دور مناره نام خدا نوشته می شود و یا بر پیغمبر و خاندان او صلوات فرستاده می شود به نوعی نیز در عمل عبادت شرکت کرده یا به عبارت دیگر ذکر ا... می گوید و به وحدانیت او واصل نبوت محمد (ص) شهادت می دهد. با این گفتار در حقیقت بنا (مسلمان) می شود.»

پرفسور پوپ نظرش را درباره ی رنگ چنین بیان می کند: «در اکثر دوره های اسلامی رنگ های زنده و متنوع به آن اندازه از شدت و هماهنگی رسید که هرگز مانند آن دیده نشده است. این وابستگی شدید به رنگ ها را درونما و منظره ی اطراف اقتضا می کند. بیشتر سرزمین ایران در اکثر مواقع سال خشک و ملال آور است.»

سه ایراد می توان در نقد این نظریه ابراز کرد:

1) خشکی اقلیم در عربستان، الجزایر، مصر، لیبی و ... هم مشاهده می شود اما ما آنجا هرگز شاهد تلون فوق العاده در بنا نیستیم. پس نمی توان تنها جبران خشکی محیط را باعث خلق این گلستان منقوش دانست. از طرفی دیگر در شهری سر سبز و پر آب مثل اصفهان بیشتر از همه ی شهرها شاهد اوج کاشیکاری و تصاویر زیبای آن هستیم و این خود مثال نقض مهمی برای نظریه ی آقای پوپ است.

2) در اکثر قریب به اتفاق شهرهای کوچک کویری، خبری از کاشیکاری های فوق العاده نیست. بلکه حتی کاشیکاری براساس اصل خود بسندگی بسیار محدود به کار گرفته شده (زیرا تخصص آن در بسیاری از شهرها وجود نداشته یا مصالح موجود نبوده است.)

3)  و آخر اینکه به نظر حقیر مهمترین عامل اشراق و معرفه الی ا... است که در معماری روحانی ایران یک طوفان خاموش به راه انداخته است یک ارکستر سمفونیک که سرود وصل می خواند، چیزی که شاید خیلی برای یک مسلمان بادیه یک عرب یک سوری یا مغربی قابل درک و ملموس نباشد سلسله مراتبی روحانی که حتی با ذات فطرت یک ایرانی مسلمان عادی عجین شده و ناخودآگاه با دیدن گنبد لاجوردی و گلدسته های رفیع یا شنیدن صدای دلنشین اذان باعث اهتزاز روح هر مسلمان می شود.

توجه به ذات مصالح: معماری اسلامی همیشه جایگاه را می شناسد، سنگ را سنگین به کار می برد و چوب را به دلیل نزدیک تر بودنش به انسان (نسبت به سنگ) نزدیک تر به انسان قرار می دهد و خشت را که نماینده خاکی بودن و فقیرانه بودن می تواند باشد، مثل یک مسلمان میهمان نوازی به پای بوس زائر خدا می گمارد کاشی را که شیشه گون است و خالصانه بی هیچ تغییری نور (ا... نور السموات و الارض) را باز می تاباند، هرگز در کف نمی گذارد. درون مناره مشعل قرار نمی دهد تا تاریکی تنها با نوری که از بالا می رسد و هزار معنا  در خود دارد زایل شود، سنگ را با آن صلابت و استحکام در کف به کار نمی برد.

اگر در مساجد از دو زاویه نگاه کنیم، هر یک معنای خاص خودش را دارد . اگر از بالا به پایین سر نگاه را بررسی کنیم، مثلاً در جلو خان یک مسجد نخست پس از آسمان به آجر می رسیم. آجر همان خاک است که پس از حرارت دیدن پخته شده با یافتن قابلیت (پختگی) اکنون در سر در جلو خان به کار رفته است، سپس به کاشیکاری می رسیم. که رنگ براق بودن و صیقلی بودن همه را دارد. نور را می تاباند اما نمی تواند شانه به شانه ی آجر پخته و گداخته عشق حرکت کند. پایین تر از کاشی سنگ هست که حتی الامکان صاف و صیقلی است اما سنگ بودن خود را حفظ کرده است هنوز خودی در خود دارد و در انتها در کف باز هم آجر! عجیب است آجر که در تاج بنا نصب شده بود، زیر پای بنا هم هست. درست مثل مومنی که سجده می کند پیشانی را بر خاک یعنی کمترین عنصر دنیا برابر می کند و سپس همین پیشانی حتی بالاتر از دست و دل و دیده قرار می گیرد.

اما حالا از پایین به بالا می رویم آجر است داغ و گداخته ی عشق و هنوز کودک دبستان عشق و از عشق تنها حرارتش را دیده با کمی معرفت مثل انسانی که غرور او را فرا گیرد اینجا در یک مرحله بالاتر سنگ است که وارد شده سخت و زمخت و به خیال خود دارای معرفت پس از آن کاشی است بالیدگی و پرورندگی غنی بودن و کرشمه های قرینه و نیز وحدت در کثرت از ویژگی های کاشی است. علاوه بر این نور را هم به خوبی می تاباند زیرا به کرات آزمایش شده و در کوره امتحانات ثبات و خلوص خود را با ممارست بالا برده است و بالاخره دوباه آجر حالا این آجر اصلاًٌ حالی اش نیست که بر تارک کوهی از مصالح نشسته بدون هیچ تشریفاتی خیلی خودمانی و خاکی آن بالا نشسته و بدون توجه به غوغای دنیای زیر پایش گوش به سروش رحمان سپرده و بی توجه به فقر ظاهری حیران اوست و غنی از لذت وصل با مقایسه می توان مراحل طلب و عشق را با آجر کف ، معرفت را با سنگ ازاره ، استغناء و توحید را با کاشی های بالای ازاره تا زیر آجرها (شامل کتیبه ها و لچکی ها و ...) و حیرت و فقر و فنا را با آجر بالای سر در جلوخان مسجد متناظر دید.

«معماری اسلامی نه با به کار بستن تدابیری که سنگرا سبک و در حال پرواز به سمت بالا نشان می دهد بلکه با استفاده از نقش های هندسی و اسلیمی که سبب می شود تا اجسام ماده در برابر نمونه های مثالی معنوی خود شفافیت بیابد و این نمونه های مثالی را در مرحله وجودی متجلی سازند، به ماده شرافت و تعالی می بخشد.»

محراب: «قبله گاه مسجد است.» «این نقطه دیوار با فرو رفتگی تاقچه وار به محراب تبدیل می شود. قبله در اندیشه معماران عصر ولید بن عبدالملک هنگام تجدید بنای مسجد النبی (ص) با مایه های الهامی از شکل در مانندی که جهت کعبه را نشان می داد تکوین یافت.»

«به نظر بورکهارت اساس معماری محراب به مظاهر یاد شده در قرآن مجید بر می گردد. او به داستان زکریا (ع) و مریم (ع) اشاره می کند و به مفهوم پناهگاهی محراب تکیه می کند.

آیه ی 35 سوره ی نور که خدا را به چراغی آویخته و قرار گرفته در محفظه ای شیشه ای تشبیه می کند می توان حتی با شکل فیزیکی محراب و خصوصاً شیشه گون بودن آن توسط پوشش کاشی در ایران را در یک راستا دانست.

اما پروفسور پوپ معتقد است: «در تصویر های اولیه کوه این مدخل ورودی با یک درگاه دوگانه نموده شد که سمبول جایگاه مقدس است در آنجاست که نیروهای آسمانی با زمین در تماس هستند. در پرستشگاه های نخستین زیگورات ها این تاقچه که در بی به سوی عالم لاهوت است با درگاه های بیرونی بزرگی نشان داده شده است. نقطه مقدس درونی که در زیگورات ها نقطه ی تماس میان آسمان و زمین را نشان می دهد و در بناهای منفردی که مقابل تالارهای تخت شاهی آشوری و پرستشگاه های هخامنشی قرار داشت به جای مانده است. این جای مقدس در آتشکده های ساسانی به صورت تاقنماهای درونی که تنها موبدان نگهبان بدان راه می یافتند باز نمودار می گردید و مجدداً در محراب های اسلامی که متوجه کعبه ی مقدس است و در مدخل مساجد مستعمل گردید. اساساً این ها سمبوهایی هستند که بر بناهای خاکی کم اهمیت تر که در ورای آنها فراز دارند تفوّق دارند.

 

برگرفته از :

مجموعه مقالات همایش معماری مسجد:گذشته ،حال ، آینده – جلد اول – دانشگاه هنر

ص 278 - 281

 


برای مشاهده دیگر مطالب وبلاگ معماری هنر ایده در زمینه معماری مسجد به آرشیو مطالب معماری مسجد مراجعه فرمایید.

آرشیو مطالب وبلاگ معماری هنر ایده در زمینه معماری مسجد

 

با مراجعه به آرشیو مطالب وبلاگ معماری هنر ایده می توانید به تمام مطالب مندرج در وبلاگ معماری هنر ایده دسترسی داشته باشید و همچنین برای اطلاع از به روز شدن مطالب وبلاگ معماری هنر ایده در بخش عضویت ایمیل خود را به ثبت برسانید.در صورتی که در جستجوی مطلبی خاص در وبلاگ معماری هنر ایده هستید می توانید از جستجوگر وبلاگ کمک بگیرید.

 

آرشیو مطالب وبلاگ معماری هنر ایده